چرا امام حسین(ع) قیام کرد ؟
قال علی(ع): «إذا حضرت بلیّة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم وإذا نزلت نازلة فاجعلو انفسکم دون دینکم» .
بسیار میشنویم که گفته میشود امام حسین(ع) برای اصل اسلام احساس خطر نمود و قیام کرد و تشخیص امام حسین(ع) این بود که اگر این قیام انجام نشود، چیزی از اسلام نمیماند و آنگاه که از حضرت خواستند با یزید بیعت کند، فرمود: «وعلی الاسلام السلام إذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» . یعنی: اگر یزید و مثل یزید بخواهد خلیفه مسلمین و جانشین پیغمبر باشد، باید فاتحه اسلام را خواند. این احساس خطر و این مطلبی که انگیزه قیام امام(ع) شد، نیاز به توضیح دارد. آیا امام(ع) در سال 50 که به امامت رسید تا سال 60 که قیام کرد، در طول این 10 سال، برای اسلام احساس خطر نمیکرد؟ آیا در دوران امام حسن(ع) احساس خطر نمیکرد؟ در دوران قبل از این بیست سال، علی(ع) احساس خطر نمیکرد؟ شاید پاسخ این باشد که در طول این پنجاه سال (یعنی بعد از رحلت پیامبر(ص) تا داستان کربلا) کارهایی انجام شد که در نتیجه، کیان اسلام به خطر افتاد.
برنامههایی که در طول این پنجاه سال انجام شده بود (و امام حسین(ع) هم به خاطر همان برنامهها در این قطعه تاریخ احساس خطر کرد) سه برنامه بود:
1ـ اینکه اهلبیت(ع) منزوی شده بودند.
2ـ فحشا و منکرات، جهان اسلام را فرا گرفته بود.
3ـ کسانی که جای پیامبر نشسته بودند، زمزمه میکردند که اصلاً وحی و نبوتی نبوده است.
مطلب اول: یعنی انزوای اهلبیت(ع)
از قرآن استفاده میشود که اسلام، بدون امامت و اهلبیت، اسلام نیست. «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته» اگر مسأله امامت، تبلیغ نشود، اصل رسالت، تبلیغ نشده، یعنی اسلام، بدون امامت نمیتواند اسلام کامل باشد. همینکه امام حسین(ع) ببیند امامت را از بین بردهاند و اهلبیت(ع) را منزوی کردهاند، کافی است که بفرماید من احساس خطر میکنم، چون اسلام بدون امامت نمیتواند اسلام کامل باشد تمام تلاش رسولالله(ص) این بود که اسلام و قرآن با اهلبیت(ع) باشد ولی امام حسین(ع) دید، در طول این پنجاه سال، برنامههایی پیاده شده است که به تمام معنی مردم از اهلبیت دور شدهاند.
پیغمبر در طول 20 سال (از سال سوم که آیه «وانذر عشیرتک الاقربین» نازل شد تا سال 23) به مناسبتهای مختلف فرموده بودند که آینده اسلام، وقتی محفوظ و بیمه است که مردم با اهلبیت باشند. از روز اول که دعوت خویش را اعلام کرد، مسأله امامت علی(ع) و اهلبیت را اعلام کرد تا پایان عمر که جمله نهایی را فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً» یعنی اگر به قرآن و اهلبیت با هم متمسک باشید، گمراه نمیشوید و اگر اهلبیت را کنار بگذارید گمراه میشوید.
رسول خدا(ص) این را بیان کرده بود و خیلی روشن بود که اگر مردم اهلبیت را کنار بگذارند، و اهل بیت منزوی شوند اسلام از مسیر اصلی خود منحرف میشود. امام حسین(ع) دید این کار انجام شد، قدمهایی برداشته شد و نقشهای ترسیم شد تا نهایتاً اهلبیت منزوی شدند. پیامبر(ص) بیست سال زحمت کشید تا مردم را به اهلبیت نزدیک کند آنها هم بعد از آنحضرت پنجاه سال یا بیشتر تلاش کردند که مردم را از اهلبیت دور کنند و نقطه مقابل آنچه پیامبر(ص) میخواست انجام شد.
پیامبر(ص) همه همت خود را در این راه گذاشت که مردم را با علی(ع) و فاطمه(س) آشنا کند به مردم بفهماند که باید با امیرالمؤمین و فاطمه زهرا و اهلبیت باشند اما دیگران وقتی پیامبر از دنیا رفت، نقشه کشیدند و کوشش کردند تا هر چه میتوانند مردم را از اهلبیت جدا کنند و کردند. این اجمال مطلب و اما تفصیل آن:
قدم اول:
اینکه هنوز پیغمبر از دنیا نرفته بود که گفتند (حسبنا کتاب الله) یعنی پیغمبر 20 سال میگوید با قرآن و اهلبیت باشید ولی اینها هنوز پیغمبر زنده بود و ساعات آخر عمر را میگذراند که با کمال جسارت گفتند (حسبنا کتاب الله) یعنی ما اهلبیت را نمیخواهیم، این قدم اول بود.
قدم دوم:
دیدند پیغمبر(ص) در طول این مدت راجع به شخصیت امیرالمؤمنین(ع) مطالب زیادی فرموده، این مطالب ممکن است برای نسلهای آتیه بماند، بخشنامه کردند که حدیثنویسی ممنوع ، نباید حدیث نوشته شود به این بهانه که اگر احادیث نوشته شود با قرآن مخلوط میشود و معلوم نمیشود چه چیز حدیث و چه چیز قرآن است اما واقع مطلب این بود که میخواستند مطالبی را که پیغمبر راجع به علی و اهلبیت علیهمالسلام فرموده بود، نوشته نشود و برای آیندگان نماند. بگذریم از اینکه خدای متعال به هر صورتی که بود حفظ کرد همان جمله معروف: دشمنان از روی بغض و کینه و دوستان از راه تقیه و ترس، فضائل او را پنهان کردند ولی تمام کتابها پر است از فضائل او .
قدم سوم:
چون پیامبر از فضائل و شخصیت حضرت علی(ع) بسیار گفته بود، لازم دیدند شخصیتهایی کنار علی(ع) بتراشند و عَلَم کنند که اگر اسم علی(ع) میآید اسم آنها هم کنار علی(ع) باشد و از این راه وارد شدند که اگر ارزش علی(ع) به خاطر صحابه پیغمبر بودن میباشد، ما صحابه پیغمبر زیاد داریم. پیغمبر فرموده بود پناه علمی شما علی است اگر سؤالی دارید از او بپرسید اما شرایط را به صورتی درست کردند که عامه مردم وقتی میخواستند مسألهای سؤال کنند، گاهی از علی(ع) میپرسیدند و گاهی از دیگران و تقریباً به صورتی جا افتاد که علی(ع) یکی از صحابه و دیگران هم صحابه هستند ولی اصرار بود که روی صحابه بودن، تأکید شود و به این صورت در کنار علی(ع) شخصیتهای بدلی تراشیدند، این یکی از خطرناکترین نقشهها بود، مردم هم بصیرت و آگاهی لازم را نداشتند.
سالی که حضرت سجاد(ع) از دنیا رفت، آن سال را عام الفقهاء نامیدند یعنی گفتند در این سال چند نفر از فقها از دنیا رفتند که یکی از آنها حضرت سجاد است و دومی و سومی و چهارمی، دیگران، جو را طوری کرده بودند که امام سجاد(ع) به عنوان یک فقیه، مثل سایر فقها معرفی گردد نه اینکه شخصیت او شخصیت استثنایی باشد.
این قدمهایی بود که قبل از دوران خلافت علی(ع) انجام شد در دوران پنج ساله، خلافت آنحضرت، جنگها و گرفتاریهایی که برای حضرت پیش آوردند، مانع شد که بتواند جوّ را عوض کند و خود را درست معرفی کند.
اگر میبینید بعد از عثمان، سراغ علی(ع) آمدند معنایش این نیست که شیعه علی بودند و شناختی مانند ما از علی(ع) داشتند بلکه سراغ آن علی رفتند که به خیال خودشان مثل اولی و دومی و سومی بود، گفتند این چهارمی آنهاست شاهدش اینکه حضرت هر جا میخواست دست به اصلاحی بزند که یا به اولی یا دومی برمیخورد، نمیگذاشتند یعنی در این پنج سال هم دنبال علی به عنوان اهلبیت نبودند، البته برکات این دوران زیاد بود از جمله نهجالبلاغه و شاید بیشتر مطالب علمی که از علی(ع) برای ما مانده از همین دوران است.
قدم چهارم:
معاویه با یک بخشنامه رسماً اعلام کرد، کسی حق ندارد فضیلتی از فضائل علی(ع) را نقل کند، قبلیها گفته بودند، ننویسید نگفته بودند نقل نکنید ولی او یک قدم جلوتر گذاشت و گفت کسی حق ندارد فضیلتی از فضائل علی را نقل کند و چون قدرت داشت تا حد زیادی مؤثر افتاد.
قدم پنجم:
بخشنامه کرد قدری از فضائل دیگران نقل کنید یعنی اول گفت از علی سخن نگویید بعد گفت از دیگران بگویید کسانی که دین نداشتند و دینشان پول و دنیا بود شروع کردند به نقل احادیث جعلی و حتی احادیثی درباره فضیلت خود معاویه به صورتی که خود معاویه فهمید، رسوایی بار میآید، بخشنامه کرد که ذکر فضائل دیگران کافی است.
قدم ششم:
در گذشته جرأت نمیکردند بر ضد اهلبیت تبلیغ کنند، کسی جرأت نمیکرد علیه فاطمه و علی علیهماالسلام صحبت کند (مکرر شنیدهایم که خلیفه دوم، هفتاد بار در مواقع گوناگون میگفت «لولا علی لهلک عمر» یعنی با اینکه علی(ع) را از امامت کنار گذاشته بودند از علی تمجید میکردند و برای علی شخصیت قائل بودند) ولی در دوران معاویه، تبلیغ بر ضد اهلبیت شروع شد اگر میشنویم وقتی خبر رسید که علی(ع) در محراب، شهید شده بعضی تعجب کردند که مگر حضرت اهل نماز بود؟ اگر میشنویم که میگویند پای جنازه امام مجتبی(ع) 250 تا 300 زن از همسرهای آنحضرت بودند اینها تبلیغات سوء بود آنها میخواستند با تبلیغات امام(ع) را زن باره معرفی کنند این تبلیغات به قدری مؤثر بود که در دوران امامت ده ساله امام حسین (از سال 50 تا 60) اصلاً کسی سراغ او نمیرفت همان امام حسینی که پیغمبر دربارهاش آن همه سفارش فرموده بود که اگر امام هم نباشد به حکم حدیث ثقلین، مردم باید در مورد مطالب دینی به او رجوع کنند اصلاً مردم به او رجوع نمیکردند.
علامه طباطبائی(ره) در رساله کوچکی که پیرامون علم امام نوشتهاند، فرمودند یک دوره کتاب وسائل الشیعه را از آغاز تا انتها مطالعه کردم (وسائل الشیعه کتاب حدیثی است و سی و پنج هزار حدیث فقهی دارد) در این کتاب و در این سی و پنج هزار حدیث به موردی برخورد نکردم که در طول ده سال امامت امام حسین یک نفر از امام حسین یک مسأله شرعی دینی سؤال کرده باشد، این مسأله انزوای اهل بیت را نشان میدهد.
اگر اهل بیت کنار بمانند اگر خدا و صفات خدا و پیغمبر و پیغمبران را اهل بیت معرفی نکنند و معارف و فقه از این خاندان گرفته نشود، انحرافات بسیاری پیش میآید، اگر امام صادق و معارفی را که بیان فرموده و معارفی که از اهل بیت برای ما باقی مانده نبود ما چه داشتیم؟ ببینیم کسانی که با اهل بیت نبودند و نیستند راجع به خدا چه میگویند باور میکنید همین امروز علمایی هستند که خدار ا جسم میدانند؟ این به خاطر جدایی از اهل بیت است این که امام باقر فرمود: به مشرق بروید به مغرب بروید علم صحیح فقط و فقط در خانه ما پیدا میشود واقعیت است چون فقط این خانه است که با وحی سر و کار دارد و آیه تطهیر مصونیتش را در گرفتن مطالب از مبدأ وحی و بیان مطالب بیان کرده است و صد در صد از خطا و اشتباه مصونند، دیگران چه مصونیتی دارند؟ به دیگران چه اطمینان و اعتمادی است؟
مطلب دوم: شیوع فحشا و منکرات
وقتی رسول خدا(ص) از دنیا رفت در دوران قبل از علی(ع) و دوران پنج ساله حضرت، ظواهر محفوظ بود خود آنها هم دست به فحشا و منکرات ظاهری نمیزدند ول یدر دوران معاویه فحشا و منکرات از خود کسانی که باید حافظ و حامی دین باشند، شروع شد.
مطلب سوم: زمزمه انکار نبوت و وحی
موقع اذان بود، یکی از بنی امیه پرسید آیا در مجلس، غریبهای نیست گفتند: نه گفت: ببینید این محمد چه کرده است اسم خودش را پیش اسم خدا گذاشته تا وقتی اذان بگویند، اول نام خدا را ببرند بعد اسم او را یعنی انکار رسالت پیامبر(ص) را زمزمه میکرد.
امام حسین(ع) احساس کرد که اگر صبر کند و یزید بماند همان است که یزید خواهد گفت:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء ولا وحی نزل
یعنی محمد آمد سلطنتی کرد و رفت، وحی و نبوتی در میان نبود.
اینها شرایطی بود که امام حسین دید اگر ساکت بماند از اسلام چیزی نمیماند و به فرموده آنحضرت: «وعلی الاسلام السلام اذا قد بلیت الامّة براع مثل یزید» .
امام حسین چه کرد؟ به همان دستور کلی که برای همه هست، عمل کرد در روایت است که اگر حادثهای پیش آمد که دین در خطر بود باید جان و مالتان را فدای دین کنید امام حسین در عمل نشان داد که من همان حسین هستم که پیامبر دربارهام فرمود: حسین منی وانا من حسین ، من باید فدای دین شوم، ارزش دین از من زیادتر است، وقتی امام حسین(ع) باید فدای دین شود، تکلیف ما معلوم است. ما باید از این مجالس، درس دینداری بگیریم یعنی بفهمیم دین آنقدر اهمیت دارد که شخصیتی مانند سیدالشهدا برای حف آن تن به شهادت میدهد.